سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

نظر

تو رفتی و دل من را به شوق دیدارت

گره زدی چه کنم تا دوباره برگردی

من از شما به خدا تا ابد گله دارم

خدا کند که بیایی اگر... اگر مردی

تمام خاطره هایم به یمن بودنتان

بدل شدند به آوا ؛ خدای وجدان درد

تمام حادثه ها را ورق زدم تا ته

تمام ثانیه ها را به حس همدردی

صدای فاجعه گم شد؛هوا پر از مه شد

دلم گرفت دوباره برای یک چوپان

هنوز بعد گذشت هزار و اندی سال

نیافت گله ی خود را"چه با خودت کردی"

و خواب چیره شد و چشم های تار مرا

چه تیره تر به هوا و هوس گره زده است

چه قدر خواب خوش ؛ تا به کی بهانه ی کار

و تا به کی غم و تردید و یأس و دلسری

همین دو روزه ی عمر است "مرگ"شوخی نیست

تو در کنار حقیقت دوباره گم شده ای

بیا و پرده ی غفلت ز جان و تن بزدای

بیا که تا که بیاید از این گذر مردی